مغزهای پدرم – دونالد مارون


وقتی من و خواهرم کوچک بودیم، پدرمان ما را با معماها و بازی با کلمات به چالش می کشید. من در مداحی خود برای پدر به سه مورد اشاره کردم:

1. یک فرهنگ لغت دو جلدی را تصور کنید که روی یک قفسه نشسته است. هر جلد 500 صفحه دارد. یک کرم کتاب در صفحه اول حرف A است. او می خواهد هر چه سریعتر به انتهای حرف Z برسد. چند صفحه باید بخوره؟

2. آیا باید پیاده به محل کار بروید یا ناهار خود را بیاورید؟

3. در تابستان گرمتر است یا در انگلستان؟

پدر از اولی برای نشان دادن خطرات نتیجه گیری سریع استفاده می کند. دومی مبانی اقتصاد را معرفی می کند. تا آنجا که من می توانم بگویم، سومی فقط سرگرم کننده است. اگر معنی عمیق تری می بینید لطفا به من اطلاع دهید.

دیدگاهتان را بنویسید