خرید بی سابقه سهام – که تا حدی ناشی از تغییرات مالیات شرکت ها در قانون کاهش مالیات و مشاغل (TCJA) است – یک جنجال رسانه ای و سیاسی را برانگیخت. متأسفانه آنها نیز سردرگمی زیادی ایجاد کردند. برای کمک به بحث، در اینجا سه نکته وجود دارد که باید بدانید.
1. درآمدهای خارجی بازگردانده شده راه اصلی TCJA برای افزایش بازخرید است
با کاهش مالیات شرکت ها، TCJA درآمدهای پس از مالیات و جریان نقدی را افزایش می دهد. شرکت ها بخشی از این پول را برای بازخرید سهام استفاده خواهند کرد. اما این راه اصلی نیست که TCJA به خرید بی سابقه امروزی دامن می زند.
دلیل بزرگ «آزادسازی» حدود 3 تریلیون دلار سود در خارج از کشور است. سیستم قدیمی ما فقط زمانی از سود شرکت های وابسته خارجی مالیات می گرفت که شرکت مادر محلی از آنها استفاده می کرد. برای اجتناب از این مالیات، بسیاری از شرکتها این درآمدها را به شرکتهای وابسته خود واگذار کردند. آنها می توانستند آنها را مجدداً در عملیات خارجی خود سرمایه گذاری کنند یا آنها را در موسسات مالی و اوراق بهادار ایالات متحده نگه دارند، اما نمی توانستند از آنها برای سود سهام سهامداران شرکت مادر یا بازخرید سهام استفاده کنند.
با تحمیل مالیات یکباره بر این سودهای انباشته، TCJA شرکتها را آزاد کرد تا از این پول در هر کجا که میخواهند، از جمله در ایالات متحده، استفاده کنند. و شرکت های چند ملیتی از این فرصت استفاده می کنند. به عنوان مثال، سیسکو می گوید که 67 میلیارد دلار را به کشور باز می گرداند و بیش از 25 میلیارد دلار سهام را بازخرید می کند.
پاسخ سیسکو روند گسترده تری را منعکس می کند. بر اساس گزارش جی پی مورگان، دو سوم افزایش بازخرید سهام در سال جاری، درآمدهای برگشتی را تشکیل خواهد داد. درآمد قوی تر، به دلیل بهبود درآمدهای قبل از مالیات و کاهش مالیات، تنها یک سوم را به خود اختصاص داده است.
2. بازپرداخت به طور مکانیکی قیمت سهام را افزایش نمی دهد
بازپرداخت می تواند به سهامداران کمک کند. اما به این سادگی نیست که بسیاری از نظرات نشان می دهند.
داستان کلی این است که خرید بک با کاهش تعداد سهام موجود، قیمت سهام را افزایش می دهد. این به نظر می رسد اقتصاد اساسی است: کاهش عرضه، افزایش قیمت. اما بای بک ها اثر دومی دارند که به سمت دیگر سوق می دهد.
وقتی شرکت ها پول نقد پرداخت می کنند، ارزش آنها کاهش می یابد. این تأثیر زمانی که شرکت ها سود سهام پرداخت می کنند به راحتی قابل مشاهده است. صبح روز بعد از پرداخت سود سهام، معمولاً قیمت سهام شرکت کاهش می یابد. یک روز قیمت سهام منعکس کننده ارزش عملیاتی شرکت به اضافه پول نقدی است که برای سود سهام استفاده می کند. روز بعد فقط ارزش کاری است.
این نیز زمانی اتفاق می افتد که یک شرکت سهام را بازخرید می کند. او پول خود را خرج می کند، بنابراین ارزش هر سهم پایین می آید. اما این کاهش آشکار نیست. این در یک روز اعلام شده (مانند پرداخت سود سهام) اتفاق نمیافتد و در همان زمانی اتفاق میافتد که اثر عرضه برعکس را فشار میدهد. بنابراین، مفسران تمایل دارند که قیمت سهم را که از خروج نقدی وارد شده است نادیده بگیرند.
چگونه این دو اثر با هم ترکیب می شوند؟ بستگی دارد. برای شروع، فرض کنید در جهانی بدون اصطکاک (و افسانه ای) زندگی می کنیم. هیچ مالیاتی وجود ندارد، همه به خوبی مطلع هستند، مدیران عاملی عالی برای سهامداران هستند و جذب سرمایه جدید رایگان است. در آن دنیا، این دو اثر دقیقاً یکدیگر را جبران می کنند. کاهش قیمت سهم از پرداخت نقدی با افزایش قیمت سهم به دلیل وجود سهام کمتر است. و قیمت سهام تغییر نمی کند.
در این دنیا، یک دلار در ترازنامه یک شرکت برای سرمایه گذاران ارزش یکسانی دارد – یک دلار – با یک دلار در ترازنامه خود سرمایه گذاران. خرید سهام به سادگی مقداری دلار از شرکت به سرمایه گذارانش منتقل می کند. اما نه ارزشی ایجاد می کنند و نه از بین می برند.
البته دنیای واقعی بدون اصطکاک نیست. مالیات ها مانند اطلاعات ناقص، انگیزه های نادرست و هزینه افزایش سرمایه اهمیت دارند. سوال این است که آنها چه اهمیتی دارند. آیا ارزش یک دلار در ترازنامه یک شرکت بیشتر از یک دلار برای یک سرمایه گذار است؟ کمتر؟ همینطور؟
بستگی دارد. فرض کنید یک شرکت فرصت های سرمایه گذاری امیدوارکننده زیادی دارد. اگر افزایش سرمایه گران باشد، ارزش یک دلار در داخل شرکت ممکن است بیشتر از یک دلار در خارج باشد. سرمایه گذاران به توانایی دنبال کردن فرصت های خوب بدون بار افزایش سرمایه جدید اهمیت می دهند. در این حالت، خرید سهام (اشتباه) باعث کاهش و نه افزایش ارزش سهام می شود.
شرکت دیگری ممکن است فرصت های سرمایه گذاری امیدوارکننده کمی داشته باشد. سهامداران ممکن است نگران باشند که مدیران وجه نقد اضافی را هدر دهند، شاید از طریق ساخت امپراتوری، امتیازات اجرایی یا صرفاً برداشتن چشم از توپ. بنابراین، سرمایه گذاران می توانند یک دلار پول در این شرکت را کمتر از یک دلار، شاید 90 سنت و یا حتی به اندازه 40 سنت در نظر بگیرند. در این موارد، بازخرید سهام باعث افزایش ارزش سهام می شود.
به طور متوسط، خرید سهام در سناریوی دوم بیشتر از سناریوی اول است. بنابراین بازخریدها تمایل دارند قیمت سهام را بالاتر ببرند. نه به دلیل رابطه مکانیکی بین عرضه و قیمت، بلکه به این دلیل که سهامداران ارزش یک دلار را در ترازنامه خود بیش از یک دلار در شرکت هایی که سهام را بازخرید می کنند، ارزیابی می کنند.
3. جنون بازخرید امروز منعکس کننده یک بحث بسیار بزرگتر در مورد سرمایه داری سهامداران است.
نگرانی در مورد بازخرید با TCJA آغاز نشد. برخی از مفسران مدتهاست که نگران هستند که سهامداران ممکن است کوته بین باشند. آنها ممکن است خیلی روی سه ماهه بعدی تمرکز کنند و روی دهه بعد خیلی کم. اگر چنین است (بحث زیادی وجود دارد)، سهامداران ممکن است پول نقد موجود در شرکت ها را دست کم بگیرند. بنابراین، بازخریدها می تواند بسیار زیاد باشد و به خود سهامداران و کل اقتصاد آسیب برساند.
دیگران اعتراض معتبرتری به سرمایه داری سهامدار دارند. مقایسه ارزش دلار در داخل و خارج از یک شرکت فرض می کند که آن دلارها متعلق به سهامداران است. سیستم ما امروزه تا حد زیادی به این روش کار می کند. اما اگر کارگران و سایر ذینفعان نیز ادعایی داشته باشند چه؟ اگر چنین است (دوباره، بحث های زیادی وجود دارد)، بازخرید می تواند به سهامداران اجازه دهد تا ارزش کامل منابع مشترک را بدست آورند. این نگرانی پیشنهاد اخیر سناتور کوری بوکر برای محدود کردن بازخرید سهام را تحریک می کند.
ارزیابی این نگرانی ها موضوعی است برای روزی دیگر. در حال حاضر، به یاد داشته باشید که بحث خرید سهام به سه سوال اصلی خلاصه می شود. چه زمانی سرمایه گذاران فکر می کنند پول درون یک شرکت ارزش کمتری نسبت به پول خارج از آن دارد؟ سرمایه گذاران چقدر این قضاوت را انجام می دهند؟ آیا سرمایه گذاران باید تنها کسانی باشند که روی پول شرکت ادعا دارند؟ بحث در مورد این موضوعات پس از تمرکز امروز بر TCJA ادامه خواهد داشت.
این پست در ابتدا در TaxVox، وبلاگ مرکز سیاست مالیاتی ظاهر شد.